بر عشق چو میچسبد عاشق ز چه رو خسپد
چون دوست نمیخسپد با آن همه مطلوبی
- ۰ نظر
- ۰۷ مهر ۹۷ ، ۰۲:۵۴
بر عشق چو میچسبد عاشق ز چه رو خسپد
چون دوست نمیخسپد با آن همه مطلوبی
بر چهره گل نسیم نوروز خوش است
در صحن چمن روی دلافروز خوش است
از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست
خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است
اکنون که جهان را بخوشی دسترسیست
هر زنده دلی را سوی صحرا هوسیست
بر هر شاخی طلوع موسی دستیست
در هر نفسی خروش عیسی نفسیست.
روزیست خوش و هوا نه گرمست و نه سرد
ابر از رخ گلزار همیشوید گرد
بلبل بزبان پهلوی با گل زرد
فریاد زند که می باید خورد!
(verse)
رو به تاریکی
چنین مینماید که زندگی،
همین که هر روز پیش میرود،
همین که در درونم گم میشود،
محو میشود آرام آرام،
هیچ کس به هیچ چیز اهمیت نمیدهد،
رفته است آرزویم برای زیستن
ساده گویم، دیگر چیزی برای بخشیدن ندارم،
دیگر چیزی برایم نمانده است
و نیازم، پایانی است که مرا آزاد می سازد
حس میکنم از قبل میشناختمت
و حدس میزنم که از درون این ترانه میتوانی مرا بشنوی
و عشقم هرگز نخواهد مرد
و احساساتم همیشه خواهند درخشید
و می دانم تو تنها میخواهی متعلق به کسی باشم
و حدس میزنم اکنون در حال نزدیک شدن به کسی هستم
و عشقم هرگز نخواهد مرد
و احساساتم همیشه خواهند درخشید
من هرگز به اعتمادت خیانت نکردم
من هرگز به صداقتت خیانت نکردم
من هرگز قلبت را رها نمی کنم
من هرگز چهره ات را از یاد نمی برم
حسی که نمی توانم توصیف کنم
دلیلی که نمی توانم پنهان کنم
هرگز نوری به این درخشندگی ندیده ام
درخشش نوری که در چشمانت نهفته است
می توانم این زندگی را ببینم و انچه تو به من میفهمانی
و وقتی که خواب دیدم رویای تو بود
اکنون که بیدار شده ام بگو چه کنم
مجبورم بگذارم بروی
به سوی خورشید در حال غروب
مجبورم اجازه دهم بروی
تا راهت را بسوی خانه پیدا کنی
مجبورم بگذارم بروی
به سوی خورشید در حال غروب
مجبورم اجازه دهم بروی
تا راهت را بسوی خانه پیدا کنی