احساس
چهارشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۲۲ ب.ظ
شامگاهان کبود تابستان به کوره راه ها می روم.
خوشه های گندم به پای من می خلند،
علف های خرد را لگد می کنم،
غرقهدر خیال، طراوتشان را به زیر پا حس میکنم
و گیسوانم را به دست باد میسپرم.
سخن نخواهم گفت و هیچ اندیشه نخواهم کرد،
لیک عشق بی مایان روح مرا مست می کند.
در طبیعت به سان یک کولی،
به راه دور خواهم رفت، به راه بس دور
و کامیاب می شوم چنان که گویی با زنی هستم.